برای «فرهاد نظری» به پاس خدمت به میراث فرهنگی
«فرهاد نظری» از میان ما رفت. خبر برای دوستان او و البته برای بسیاری از فعالان و دوستداران تاریخ و میراث کشور بسیار ناگوار و تکاندهنده بود. نام او را با احترام خواهم برد، بهخاطر آنچه با همۀ جوانیاش برای میراثفرهنگی کشور انجام داد. کسی که میراثفرهنگی را نه فقط در خشت و آجرِ ابنیۀ تاریخی و کاوشهای باستانی، بلکه در جایجای فرهنگ و عادات زندگی روزمره جستوجو میکرد. کارنامۀ او در سالهای مسئولیتاش بهعنوان مدیرکل دفتر ثبت و احیای میراث ناملموس کشور، گواه این مدعاست. تلاش او برای زندهنگهداشتن آنچه زندگی ایرانی میشناسیم، بهواسطۀ رسوم و آیین و بازی و پخت و پز و … (هر آن فعل که میتوان به سبک زندگی ایرانِ گذشته تا امروز نسبت داد) نه در شماره روی پروندههای ثبتی، بلکه در تلاش برای حفظ و کارآمدکردن آن نمود داشت.
فرهاد نظری جوان بود، اما بیگمان نام او را باید در کنار بزرگان میراث این سرزمین قرار داد. توجه او به ثبت، بهمعنای خاصِ قراردادن میراث در یک سیاهۀ بلندبالا نبود؛ بلکه تداوم اقدامات پساز ثبتِ هر اثر، چه در فهرست ملی و چه در فهرست جهانی بود که دارای اهمیت میشد. بر این عقیده بود که گاه توجه بیشازحد به الزام ثبت، بدون رعایت الزامات و اقدامات بعدی آن، باعث شانهخالیکردن از زیر بار مسئولیت حفاظت و معرفی میشود. دانش او در امر حقوقی میراث را از قبال رویکردهای سازمانی و اشراف او به ادب، تاریخ، فضای سیاسی و اجتماعی، همچنین تحولات و سیر زندگی ایرانیان، بهعنوان ضرورت احیا و حفاظت میشد از یادداشتهای او دریافت. نگاه چند بعدی به هرآنچه بهعنوان اثر طبیعی یا غیرطبیعی میشناسیم، بهویژه برخورد انسان با آن و تعارضاتی که میتواند طی نسلها ایجاد شده باشد، در نگرش او مشهود بود. سالهایی از فعالیتام بهعنوان روزنامهنگار که بهدلیل رشتۀ تحصیلیام بر میراثفرهنگی متمرکز بود، سرشار از گفتوگوهای بلند با او در تئوریها و نظریههای ثبت و حفاظت بود و البته همواره آموزنده. برایش آرامش آرزو میکنم و برای بازماندگان، روحیه تلاش و جهدی چنان که او داشت.