نقاط کور در قدرت “رهبران خودکامهای مانند پوتین”
وبسایت تاگسشاو در تحلیلی از پوتین به عنوان یک “خودکامه قدرتمند” نام میبرد که قدرت او نقاط کوری هم دارد. بسیاری در روسیه از خود میپرسند چرا باید حلقه کوچکی از “مردان ناآگاه” در باره سرنوشت میلیونها انسان تصمیم بگیرد.
زمانی که ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه جنگ علیه اوکراین را آغاز کرد، یک وبلاگ نویس روس در پادکست خود پرسید: «آن کس که در قدرت است، بار چه مسئولیتی را بر دوش دارد؟» این وبلاگ نویس که سالها در مورد زندگی در روسیه به شیوهای بسیار غیرسیاسی قلم زده بود، اکنون از خود میپرسد که چگونه یک مرد و چند تن از زیردستان او میتوانند در مورد جنگی تصمیم بگیرند که نه تنها رنج بزرگی را برای کشور همسایه به ارمغان میآورد، بلکه برای مردم روسیه نیز سختیهای بسیار در پی دارد. گزارش تحلیلی از سیلویا اشتوبر، گزارشگر وبسایت شبکه اول تلویزیون آلمان، تاگسشاو.
سه روز قبل از شروع جنگ پوتین با دیگر مسئولان حکومتی نشستی داشت. آنچه در این نشست گذشت احتمالا در تاریخ خواهد ماند. رئیس جمهوری در برابر اعضای شورای امنیت ملی بیانیهای ارائه کرد که در آن سرگئی ناریشکین، رئیس سرویس اطلاعات خارجی روسیه به طور علنی توبیخ شده بود؛ صحنهای که این تصور را ایجاد میکرد که پوتین در نهایت به تنهایی تصمیم میگیرد.
پوتین تحت تاثیر چه کسانی است؟
گمانهزنیهای زیادی در این مورد میشود که پوتین به حرف چه کسی حاضر است گوش دهد، چه چیزهایی مجاز است که به او گفته شود و تصمیمات او چقدر منطقی است؟ برخی از افرادی که با پوتین ملاقات کردهاند هنوز اقدامات او را از نظر استراتژیک توجیه میکنند.
فیونا هیل، زندگینامه نویس پوتین و مشاور سه دولت در آمریکا در پادکست اخیرش به اهداف رئيس جمهوری روسیه پرداخته و نوشته است که او خود را در رده شخصیتهای تاریخی مانند کاترین اول و پتر اول میبیند که به آنها لقب “کبیر” داده شده است. پوتین دولت و خود را به عنوان یک پیکره واحد میداند و سرنوشت شخصی خود را با آن پیوند میزند. بنابراین او فشار بر روسیه را حمله به خود قلمداد میکند.
چند سال پیش هنوز صحبت از رژیمی در روسیه بود که نه آشکارا دیکتاتوری است و نه دموکراسی. اما پوتین به مرور دایره کسانی را که میتوانستند بر تصمیمات او تاثیر بگذارند محدود کرد. زابینه فیشر، کارشناس روس از بنیاد علم و سیاست، اندکی قبل از شروع جنگ در سفرش به مسکو گزارش داد که کارشناسان اقتصادی دیگر به پوتین دسترسی ندارند و نمیتوانند عواقب تحریمهای گسترده را برای او توضیح دهند.
اشتفن کوتکین، مورخ روسی نیز به رقابت دستگاههای امنیتی با تیمی از اقتصاددانان اشاره میکند که مدتها ثبات اقتصادی و مالی کشور را تضمین کردهاند و میگوید که در این بین وزنه به نفع ماموران امنیتی تغییر کرده است. کوتکین به نیویورکر گفته است که روسیه به یک کشور دیکتاتوری تبدیل شده است که توسط مقامات امنیتی و ارتش اداره میشود.
هیچ تصوری از جامعه بدون “رهبر” وجود ندارد
آرتیوم شرایبمن، روزنامهنگار از بلاروس میگوید که گوش پوتین به افرادی که میتوانند درباره واقعیت جامعه اوکراین به او بگویند، بدهکار نیست. سخنان پوتین درباره “نازیزدایی” اوکراین حکایت از عدم درک او از جامعه اوکراین دارد.
او میگوید افرادی مانند پوتین نمیتوانند جامعهای را بدون رهبر تصور کنند. برای پوتین، فقط قدرت عمودی وجود دارد، پادگانهایی که با فرماندهان کار میکنند. در چنین تفکری طرح ساقط کردن دولت یک کشور و تحمیل رژیمی دلخواه بر مردم کشور همسایه اقدامی عملی به نظر میرسد. یعنی درست همان چیزی که در اوکراین عمل نمیکند.
سیمون سباگ مونتفیوره، زندگینامه نویس استالین بر این باور است که پوتین از نظر ایدئولوژیک استالینیست نیست، اما از روشهای استالینیستی استفاده میکند. او میگوید ساختارهای دولتی روسیه هنوز بر اساس تفکراتی است که این دیکتاتور قرن بیستم پایه گذاشته است.
وقتی قدرت به ضعف تبدیل میشود
آنچه در حلقه نزدیک پوتین باقی مانده، مردانی هستند که دیدگاه بدخواهانه امپریالیستی نسبت به روسیه را در او تقویت میکنند. افرادی که این پارانویا را در او تقویت میکنند که روسیه توسط دشمنان محاصره شده است.
کوتکین میگوید پوتین مستبدی است که میخواهد صدایش شنیده شود. او فکر میکند برتر و باهوشتر از دیگران است. مستبدان افرادی را دور خود گرد میآورند که به اندازه کافی صلاحیت ندارند و باهوش نیستند که بتوانند علیه آنها کودتا ترتیب دهند. پوتین عمداً خود را با چنین افرادی احاطه میکند که ممکن است تیزترین آدمها در کشور نباشند.
به این ترتیب، استبداد شرایط را برای تضعیف خود ایجاد می کند؛ چاپلوسان بیشتر، مکانیسمهای اصلاحی کمتر و اشتباهات جدیتر. هیل، زندگی نامه نویس پوتین در کتاب خود مینویسد که او بر وفاداری بی قید و شرط تکیه دارد و از سوی دیگر، اشتباهات و ناتوانی حلقه نزدیکش را قابل بخشش میداند.
او با هدیه دادن به زیردستان وفاداری آنها را تضمین نمیکند، بلکه از طریق تهدید دائمی آنها به از دست دادن همه چیز فرمانبرداری آنها را حفظ میکند. پوتین زیردستانش را در پستهای مهم دائم تغییر میدهد تا بیش از حد قدرتمند نشوند. افراد نزدیک به او که جاهطلبی بیشتری دارند، مانند سرگئی ایوانف، وزیر دفاع سابق و دیمیتری مدودف، رئیس جمهور سابق، از دایره قدرت بیرون رانده میشوند.
اعتمادی به اطلاعات سرویسهای مخفی نمیتوان داشت
پوتین اکنون متوجه میشود که تصویری که از جهان و جامعه اوکراین داشته غبارآلود است. آندره سولداتوف، روزنامهنگار تحقیقی که تماسهای بسیار نزدیکی با سرویسهای مخفی روسیه دارد، در مصاحبههای خود سرویسهای مخفی را مقصر میداند. به همین دلیل نیز هست که سرگئی بسدا و آناتولی بولیوخ، رئیس و معاون بخش خارجی سرویس مخفی FSB، در بازداشت خانگی قرار گرفتهاند. گفته شده که ۲۰ نفر دیگر هم بازخواست شدهاند.
سولداتف میگوید حتی این احتمال وجود دارد که اطلاعات جمع آوری شده توسط ماموران روسی در اوکراین بسیار دقیق بوده باشد، اما گفتن چیزی به پوتین که نمیخواهد بشنود، بسیار خطرناک است.
نیروهای نظامی روسیه نیز قادر به برآورده کردن انتظاراتی که از آنها میرود نیستند. در دورهای که سرگئی شویگو وزرات دفاع را به دست گرفت، این نیروها به شکل قابل توجهی تجهیز شدند. آنها در تمرینهای نظامی بسیار و در جنگ سوریه تجربه زیادی اندوختند. اما حالا در کمال تعجب بسیاری از کارشناسان قادر به پیشروی سریع در جنگ اوکراین نیستند. این از نظر کارشناسان به دلیل ساختار غیرشفاف حاکم است.
از آنجایی که پوتین رسما اعلام کرده بود که قصد دارد فقط یک “عملیات ویژه” در اوکراین انجام دهد و نه “جنگ” آمادگی نظامی این کشور نیز در همین حد انجام شده بود. برای مثال سربازان از هدف واقعی مطلع نشده بودند. علاوه بر این فساد گسترده در روسیه باعث شده است که زیردستان نه کمبودها، بلکه تنها موفقیتها را به بالا گزارش دهند، به طوری که میتوان حدس زد که احتمالاً وضعیت ارتش روی کاغذ بسیار بهتر از واقعیت بوده است.
پوتین تا کجا پیش خواهد رفت؟
عواقب این جنگ نه فقط برای اوکراین که برای روسیه نیز تلخ خواهد بود. گفته میشود که هزاران سرباز و افسران عالیرتبه زیادی هزینه این جنگ را با جان خود پرداختهاند. تحریمهای شدید نیز در درازمدت بر زندگی عمومی در روسیه تأثیر خواهد گذاشت.
در گزارش تحلیلی تاگسشاو آمده است که روسیه برای سالها منزوی خواهد شد. چیزی که پوتین بیش از همه از آن میترسد این است که پایانی مانند صدام حسین در عراق و معمر قذافی در لیبی داشته باشد. یکی از دلایل اصلی عملیات نظامی روسیه در سوریه نیز عدم تمایل او به سقوط یک مستبد دیگر یعنی بشار اسد بود. پوتین موفق شد اسد را نگهدارد، اما از سوریه یک ویرانه باقی ماند.
برخی میپرسند که پوتین تا کجا حاضر است نه تنها در اوکراین، بلکه با پیامدهای جنگ در روسیه پیش برود؟ و برای بسیاری در روسیه این سوال مطرح شده است که چگونه ممکن است یک حلقه بسیار کوچک از مردان ناآگاه در مورد سرنوشت میلیون ها نفر تصمیم بگیرند.